۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

آقای ابطحی! شما دوست‌داشتنی‌ترین دروغ‌گوی دنیا هستید!

شما دوست‌داشتنی‌ترین دروغ‌گوهای دنیا هستید! شما را دوست دارم به خاطر
همه‌ی وجودتان. شما را دوست دارم به خاطر این که پیکر نیمه‌جنان‌تان، در
بیدادگاه‌های ستم، پایه‌های استبداد را می‌لرزاند.
هرچه گفتی به گوش ما خوش آمد. شاید فکر کنید نیده و نشنیده از
حرف‌های‌تان دفاع می‌کنم. نه! البته چون من فقط چشمان شما را دیدم. ولی
هرچه بود ر آن چشم‌ها بود.

حرف‌های شما، چون حرف‌های شما نبود، به گوش‌های من راهی نداشت و اگر تا
ابد هم همین‌ها را بگویی و از فاصله‌ی یک قدمی هم بگویی من آن‌ها را باور
نخواهم کرد. آقای ابطحی! شما را دوست دارم چون بلد نیستید دروغ بگویید.
چون آن هیکل نصف‌شده‌تان اجازه نمی‌دهد دروغ بگویید. چون چشم‌های پر از
درد و رنج‌تان نمی‌گذارد دروغ بگویید. بله آقای ابطحی‌ی نازنینم! چشم‌های
شما راست می‌گوید و اشک‌های من. شما هرچه را که ما نمی‌دانستیم به یک
نگاه به ما فهماندید. شما حتا بدون این که اسمی بر زبان بیاورید، اسم‌ها
به ما شناساندید.


آقای ابطحی! شاید خیلی‌ها امروز برای شما اشک ریختند که برای شهدای
سبزمان هم نگریسته بودند! تصویر شما، می‌تواند فرق انسان‌ها را به نمایش
بگذارد. که یک نفر خود را عاشق مردم نشان می‌دهد و مردم از او متنفرند،
ویکی مثل شما که مردم با دیدن عکس شکسنه‌تان، دیگر هیچ چیزی جز اشک روی
صورت‌شان باقی نمی‌ماند. شما دوست‌داشتنی‌ترین خز و خاشاک دنیا هستید.
آقای ابطحی‌ی گل! دفعه‌ی دیگر که خواستی از این دروغ‌ها بگویی، آن را
حفظکن و از روی کاغذ نخوان عزیز دلم! نازنینم!

هیچ نظری موجود نیست: